پس از سال ها ناباروری، دختر بچه های ما با اختلاف 5 ماه به دنیا آمدند


این مقاله اول شخص توسط سامیر گولامانی، وکیلی که در تورنتو زندگی می کند، نوشته شده است. 23 آوریل تا 29 آوریل هفته آگاهی از باروری کانادا است. برای اطلاعات بیشتر در مورد داستان های اول شخص CBC، لطفاً ببینید سوالات متداول.

دو دختر بچه ما چهار ماه و نیم با هم فاصله دارند.

به غریبه هایی که در حین عبور از کنار کالسکه دو نفره شان جویا می شوند، پاسخ می دهیم: «نه، آنها دوقلو نیستند». بله، از نظر سنی خیلی به هم نزدیک هستند».

من و همسرم فاریا در سال 2004 زمانی که در دبیرستان برای یک رویداد اجتماعی داوطلب می شدیم با هم آشنا شدیم. من 16 ساله بودم، فوراً عاشق و در بالای سرم بودم. پدر و مادر ما تصمیم گرفتند که ما باید بیشتر روی آموزش خود تمرکز کنیم تا روی یکدیگر، بنابراین زمان با هم در ابتدا تحت نظارت بود، سپس دلسرد شد و بعداً کاملاً ممنوع شد. این آغاز یک عاشقانه مصمم بود که اکنون تقریباً 20 سال بعد ادامه دارد.

رابطه ما تا دوران دبیرستان، تکمیل مدارک کارشناسی در دانشگاه های مختلف و دوره های کوتاهی از کار در خارج از کشور ادامه داشت. این فقط یک رابطه از راه دور نبود، بلکه یک رابطه ماراتن از راه دور بود. وقتی برای فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق آماده می شدم، از پدر و مادرش دعای خیر کردم. ما در سال 2015 با هیجان لذت بردن از آزادی جدیدمان برای لذت بردن از زمان با هم ازدواج کردیم. گاهی با گیج از روزی بچه دار شدن حرف می زدیم: چند تا می خواهی؟ دخترا یا پسرا؟ نام آنها چه خواهد بود؟ اما ما هنوز در سبک زندگی جدیدمان خوش می گذشتیم. گفتیم: «زمان زیادی برای آن وجود دارد.

مردی خندان با لباس فارغ التحصیلی مشکی و قرمز در حالی که دستانش را دور زن خندان گرفته است.
گلمانی، درست، با همسرش والجی. (ارسال شده توسط سامیر گلمانی)

ما اشتباه کردیم. در حوالی اولین سالگرد ازدواجمان، فاریا متوجه شد که چرخه تخمک گذاری او نه تنها نامنظم است، بلکه در واقع کند می شود. ما یک دکتر باروری را دیدیم که شک ما را تایید کرد. بدون چرخه های تخمک گذاری، امیدی به دیدار اسپرم و تخمک برای تشکیل جنین وجود نداشت و ما برای بچه دار شدن نیاز به تولید مثل داریم. سوالات ما از یکدیگر تغییر کرد: تا کی باید بچه دار شویم؟ برای پدر و مادر شدن چه کنیم؟ آیا ما هرگز پدر و مادر می شویم؟

فریا برای پاکسازی دیواره رحم، تحریک رشد تخمک، جلوگیری از افتادن زودهنگام تخمک از تخمدانش و دیگری برای شروع تخمک گذاری دقیقاً در زمان مناسب، تحت رژیمی از داروهای باروری قرار گرفت. بسیاری از این داروها به صورت تزریق سوزنی بودند. برخی از آن‌ها باید روزانه در خانه انجام می‌شدند – وظیفه‌ای که من به عهده گرفتم تا سهم کوچک خود را انجام دهم. سپس تلقیح داخل رحمی انجام شد، روشی که شامل وارد کردن هماهنگ اسپرم به داخل رحم برای بهینه‌سازی زمان و احتمال لقاح است.

هر بار که چرخه ای را امتحان می کردیم، با هم به تست بارداری خیره می شدیم، به این امید که آن خط دوم را ببینیم که هرگز نیامد. طوفان قرارهای پزشک، سوزن ها، عوارض جانبی و اقدامات بی امان بود. شور و شوق امیدوارانه فریا به عزم جدی تبدیل شد. هدفم این بود که ستون حمایت ناپذیر او باشم، از ترس اینکه اگر از این هدف کوتاه بیایم، فقط شاهد رنج همسرم باشم.

مجموعه ای از سرنگ ها و بطری های دارو.
گلمانی به همسرش در مورد آمپول های مربوط به باروری که نیاز داشت کمک کرد. (ارسال شده توسط سامیر گلمانی)

در سال 2017، بالاخره یک بارداری رخ داد. سونوگرافی ضربان قلبی را دریافت کرد که برای گوش ما موسیقی بود. فهمیدیم بچه ما دختر است. فریا وقتی از سر کار برگشتم با بادکنک های صورتی مرا غافلگیر کرد. در دوران بارداری چالش هایی وجود داشت که نیاز به مراجعه به بیمارستان اورژانسی داشت. هر بار که پرستار اورژانس ضربان قلب نوزادمان را جستجو می کرد، نفسمان را حبس می کردیم و می شمردیم و دختر بچه ما همیشه آنجا بود. نام او را انتخاب کردیم، نیله که در زبان عربی به معنای «جنگجو» است. او عاشق حرکت در شکم مادرش بود که وقتی موسیقی پخش می کردیم و صدای من را می شنید. مهد کودک را رنگ زدیم، تخت و تخت خریدیم. زندگی معنای جدیدی پیدا کرد، یعنی آماده شدن برای استقبال از دختر بچه مان به دنیا.

دو ماه قبل از موعد زایمان، فاریا به زایمان زودرس رفت. اگرچه پزشکان به ما اطمینان دادند که شانس زنده ماندن نایلا خوب است، زایمان اورژانسی پیچیده و آسیب زا بود. نایلا دو ساعت قبل از مرگ زنده ماند. من او را برای با ارزش ترین دقایقی که در زندگی ام زندگی کرده ام در آغوش گرفتم. من و فریا در زایشگاه نشسته بودیم و در تلاش بودیم تا کلماتی پیدا کنیم که به یکدیگر کمک کنند تا با شوک و اندوه کامل کنار بیایند. قبل از رفتن به خانه، یک دکتر به ما گفت که باید تا دو سال صبر کنیم تا دوباره بچه دار شویم. ویرانی ما را فرا گرفت.

برای اولین بار در زندگی ام، احساس از دست دادن ناگهانی هدف خود کردم. به سختی تلاش می‌کردیم تا صبح‌ها دلیلی برای بلند شدن از رختخواب پیدا کنیم. ما متوجه شدیم که در حالت غم و اندوه، در چارچوب ذهنی مناسبی برای تلاش مجدد نیستیم، بنابراین در مشاوره غم شرکت کردیم. ما به یکدیگر متعهد شدیم که کارهای ساده را انجام دهیم: بیدار شدن، غذا خوردن، دوش گرفتن، ورزش. اگر قرار بود پدر و مادر شویم، باید غم خود را پردازش می‌کردیم، سالم می‌شدیم و دوباره برای بالا رفتن از کوه قدرت پیدا می‌کردیم. این هدف جدید ما شد. وسط زمستان با هم دویدیم و وزنه زدیم. دوچرخه سواری را شروع کردم.

وقتی دوباره درمان های باروری را شروع کردیم، طرح درمان تهاجمی تر بود. فاریا تحت لقاح آزمایشگاهی (IVF) قرار می گیرد، که در آن تخمک از بدن خارج می شود، در آزمایشگاه بارور می شود و جنین حاصل در رحم کاشته می شود. IVF است تهاجمی تر است اما به احتمال زیاد منجر به بارداری موفق می شود.

چندین بار نتیجه مثبت بارداری گرفتیم و بی سر و صدا و امیدوارانه جشن گرفتیم تا اینکه به سقط جنین ختم شد. احساس ناامیدی به خوش بینی من خیانت می کرد، به خصوص وقتی می دیدم که چرخه درمان و هر نتیجه منفی چه بلایی سر همسرم می آورد. من با درماندگی او را تماشا کردم که او برای تحقق رویای ما برای پدر و مادر شدن می جنگید.

او می‌گوید: «من می‌توانم فرزندانمان را آن طرف شیشه ببینم. “فقط باید به آنها برسم.”

می‌خواستم حمایت کنم، اما دیگر نمی‌توانستم ببینم که شریکم خودش را از هم جدا می‌کند. من پیشنهاد دادم راه های دیگری هم وجود دارد: فرزندخواندگی یا شاید رحم جایگزین؟ در ژانویه 2020، در سفری به لس آنجلس، سقط جنین دیگری رخ داد. تقریباً همیشه می توانستم کلماتی را پیدا کنم تا به همسرم آرامش بدهم. اما این بار، او بی سر و صدا از کنار من نگاه کرد، که قبلاً بارها همه چیز را شنیده بود. به او پیشنهاد دادم تا زمانی که آنجا بودیم با برخی از آژانس‌های رحم اجاره‌ای ملاقات کنم، زیرا می‌دانستیم که لس آنجلس شبکه‌ای قوی برای رحم اجاره‌ای دارد. در میان اشک به من نگاه کرد و گفت: باشه.

ما جنین هایی را که از طریق چرخه های بی شمار IVF ساخته بودیم به صورت برودتی ذخیره کردیم و از درمان های باروری فاصله گرفتیم. ما با یک آژانس رحم اجاره ای در لس آنجلس کار می کردیم زیرا آنها سعی می کردند برای ما یک همسر پیدا کنند.

زن و مردی خندان که هر دو لباس بیمارستان و تور مو پوشیده اند.
گلمانی، راست، با همسرش، فریا، در روز انتقال جنین. (ارسال شده توسط سامیر گلمانی)

در نتیجه وقفه از درمان‌های باروری و سیاست‌های کار از خانه که به طور گسترده در طول همه‌گیری به اجرا درآمد، فاریا توانست بیشتر بر سلامت خود تمرکز کند. ما متوجه شدیم که چرخه های او شروع به تنظیم کردند. ما شروع به تعجب کردیم که آیا ارزش دارد دوباره با برخی از درمان‌های باروری متوسط ​​برای کمک به القای تخمک‌گذاری دوباره تلاش کنیم.

دکتر ما گفت: “این یک شات ماه است، اما اتفاقات عجیب تری رخ داده است.”

آژانس رحم جایگزین ما برای ما یک مسابقه پیدا کرد و یک جانشین شگفت انگیز شروع به آماده شدن برای انتقال جنین کرد. در همان زمان، متوجه شدیم که شلیک ماه ما واقعاً کار کرده است. فریا حامله بود! ما هیجان خود را خاموش کردیم، زیرا قبلاً بارها ناامید شده بودیم. تصمیم گرفتیم پس از بحث در مورد شرایط جدید با رحم جایگزین، به انتقال رحم جایگزین ادامه دهیم. من و فریا مدت زیادی منتظر بچه ها بودیم و حداقل دو نفر می خواستیم. بعد از سال‌ها، هنوز می‌توانستیم بچه‌هایمان را پشت شیشه ببینیم، اما حالا بالاخره راهی برای رسیدن به آنها وجود داشت.

جانشین ما در اولین اقدام برای انتقال جنین باردار شد. اگرچه ما همچنان با هیجان به اخبار نزدیک می شدیم، اما دو بارداری تایید شده به فاصله چهار ماه و نیم داشتیم.

فاریا پس از زایمان زودرس در فوریه 2022 یک نوزاد دختر زیبا در تورنتو به دنیا آورد.

چهار ماه و نیم بعد، جانشین ما کوچکترین دختر شایان ستایش ما را در بیمارستانی در نزدیکی لس آنجلس به دنیا آورد. ما تا ابد از روحیه خوب و مهربانی جانشین خود برای کمک به آوردن دخترمان به این دنیا در هیبت و قدردانی هستیم.

به نوعی، کوچکترین دختر ما “بزرگتر” است زیرا او در سال 2019، سه سال قبل از خواهر بزرگترش، در شرایط آزمایشگاهی باردار شد.

نوزادان ما هر کدام به شدت تحت تعقیب بودند و باید راهی منحصر به فرد برای ورود به دنیا پیدا می کردند. وقتی به آنها نگاه می‌کنم، مادر سرسختشان را می‌بینم که آنها را قبل از به دنیا آمدن، حتی قبل از باردار شدن دوست داشت و تا زمانی که سالم در آغوشش نیامدند عشقش از بین نمی‌رفت. من از لبخندهایشان، خنده‌هایشان و قدم‌های کوچک بچه‌شان که غرور من را بیشتر از بزرگترین دستاوردهای خودم می‌سازد، خوشحالم. و من هیجان زده هستم که در حالی که این پایان این داستان است، داستان آنها تازه شروع شده است.


در سال 2018، چهار سال قبل از آن، فرزند فریا و سمیر اندکی پس از تولد درگذشت. ستون فریا را در مورد معنای مادر بودن پس از آن فقدان ویرانگر بخوانید.

آیا داستان شخصی قانع کننده ای دارید که بتواند به دیگران کمک کند یا درک کنید؟ ما می خواهیم از تو بشنویم. اینجاست اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ارائه به ما.


دیدگاهتان را بنویسید